طعم گس آزادی

 

طعم گس آزادی

حالا پروانه آزاد است و به آرزویی که سال‌ها در حسرتش می‌سوخته، رسیده. از این به بعد او مستقل و برای دل خودش زندگی خواهد کرد و برای همیشه از دست پدر متعصب، برادر غیرتی‌ و مادر خشکه‌ مذهبی‌اش خلاص شده است. دیگر از کسی «بکن»، «نکن» نمی‌شنود. کسی نمی‌پرسد: «کجا رفتی؟»، «کجا بودی؟»، کسی امر و نهی نمی‌کند: «روسریت را بکش جلوتر»، «آرایشت را پاک کن». حالا پروانه طعم آزادی را با تک‌تک سلول‌هایش مزه مزه می‌کند، چه طعم تلخ و گسی هم دارد. دلش برای پدر، مادر و برادرش تنگ شده است، حتی برای همه‌ی آن غیرت‌ها و تعصبات بی‌جا و قوانین عجیب و غریب تحمیلی هم بی‌قراری می‌کند. آزادی و تنهایی ابدی او به طرز غریبی به هم گره خورده‌اند. مرگ پدر، مادر و برادر در یک سانحه تصادف حادثه‌ی کوچکی نیست که پروانه به این زودی‌ها بتواند با درد آن کنار بیاید.

📝 طوبا وطن‌خواه

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط