زمستان سال بعد
اسفند ماه است و هوا رو به گرمی رفته. روی شیشهی بیشتر مغازهها کلمه off، برای فروش اجناس زمستانه، به رنگ قرمز در ابعاد مختلف به چشم میآید. زن جوانی که سرفه امانش را بریده و نای راه رفتن ندارد، برای رفع خستگی وارد مغازه کفشفروشی میشود و گوشهای روی صندلی مینشیند. یکی از فروشندهها ضمن خوشآمدگویی میگوید: «تمام بوتا پنجاه درصد آف خوردن، جنسای اون سمت مغازه، بوتای خزدار آف شصت درصدن». چند نفری در حال انتخاب و امتحان بوت هستند. زن در حالی که با زیپ کیفش بازی میکند با حسرت کسانی را که بوت خریدهاند، نگاه میکند و از مغازه بیرون میرود و تا به خانه برسد با خودش فکر میکند: «الان اصلا فصل بوت نیست، اگه آدم بخره باید بزاره زمستان سال دیگه بپوشه». سپس آهی میکشد و سرفهها پشت بندش میآیند، زن فکر میکند: «شاید زمستون بعد اصلا برف نیاد». به خانه که میرسد، نجواگونه به خود میگوید: «یعنی دخترایی که امروز بوت خریدن مطمئنن تا زمستون سال دیگه زندن که بوتها رو بپوشن؟». آنگاه از کیفش برگهی آزمایشی را در میآورد، مقابل تمام آزمایشات یک H قرمز بزرگ نوشته شده و نمودار پایین صفحه، سیر صعودی را نشان میدهد. امروز دکترش بعد از تفسیر نتیجهی آزمایش، او را از ادامهی معالجه ناامید و گفته بود: «درمانها جواب نداده، ادامهاش رو صلاح نمیدونم، شما در نهایت خوششانسی شاید تا اواخر تابستون فرصت داشته باشین». زن به زمستان و برفهایی که سال آینده میبارند، فکر میکند.
نویسنده: طوبا وطنخواه
آخرین نظرات: