شیطان

 

از مقدمه‌ی کتاب شیطان اثر تالستوی:

لیکن من به شما می‌گویم که هر کس به زنی نظر شهوت اندازد، همان دم با او زنا کرده است.

پس اگر چشم راستت تو را بلغزاند قلعش کن‌ و از خود دور انداز، زیرا تو را بهتر آن است که عضوی از اعضایت تباه گردد از آن‌که کل بدنت در دوزخ افکنده شود.

اگر دست راستت تو را بلغزاند قطعش کن و از خود دور انداز، زیرا تو را مفیدتر آن است که عضوی از اعضایت نابود شود از آن که کل جسدت در دوزخ افکنده شود.*

.
*انجیل متی بابت پنجم آیات 28 الی 30

شیطان

اگر تاکنون هیچ کدوم از آثار تالستوی رو نخوانده باشید و از من بخواهید یک کتاب برای شروع به شما معرفی کنم، بدون شک شیطان را پیشنهاد می‌دهم، کتابی درباره زندگی بر باد رفته‌ی «یوگنی ایرتنیف» که با تمام وجود می‌کوشید تکه زمین به ارث رسیده از سهم پدری‌اش را به شکوه روزگار دوران پدربزرگش بازگرداند:

یوگنی جوان عیاشی نبود ولی چنان که در دل می‌گفت راهب نیز نبود و به قول خودش فقط تا جایی که این کج‌روی برای تندرستی و تعادل و آزادی فکرش لازم بود به آن تسلیم می‌شد …

اما در خلال روزهایی که یوگنی برای آبادی زمینش برنامه‌ریزی می‌کرد، متوجه شد که شیطان روح او را ذره‌ذره به طرز عجیبی تسخیر کرده است:

او شیطان است. شیطان راستین. به رغم میل من مرا تصرف کرده است … با این وضع زندگی ممکن نیست. باید فکر کرد و چاره‌ای یافت.

یوگنی برای رهایی از شیطان خود را در کار غرق می‌کند، به سفر می‌رود و حتی به درگاه پروردگار دعا می‌کند اما شیطان به هیچ روی قصد ترک کردن یوگنی را ندارد و به قدری به دست و پای قهرمان داستان تالستوی می‌پیچد که به گمانم نویسنده را هم در زمان نگارش داستان سرگشته کرده بوده به طوری که تالستوی دو پایان برای این کتاب نوشته که هر دو بسیار قابل تامل‌اند:

…. دیوانه تر از همه بی‌تردید کسانی هستند که در دیگران آثار جنونی را می‌بینند که در خود نمی‌بینند.

نویسنده: طوبا وطن‌خواه

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط