سندروم «لئوناردو دیکاپریو»
شما هم حتما در حاشیه اخبار دنیای فیلم و سینما به چشمتان خورده و به گوشتان رسیده که «لئوناردو دیکاپریو» بازیگر سرشناس آمریکایی با دختران بالای بیست و شش سال قرار ملاقات نمیگذارد و تمام دوست دخترهایی که در طول این سالها داشته، کمتر از بیست و شش سال سن داشتهاند و این در حالی است که دیکاپریو خود مرز پنجاه سالگی را رد کرده و تفاوت سنی فاحشی بین او و شریکهای عاطفی و جنسی زندگیاش در این سالها وجود داشته است.
البته این معضل چند سالی هم هست که وارد فرهنگ ازدواج کشور ما شده و درست یا غلط رواج زیادی هم پیدا کرده است، به طوری که دیگر خیلی غریب به نظر نمیرسد که دختران بیست ساله خیلی راحت به مردان بالای چهل و اندی سال بله بگویند، البته که بخشی از این بله گفتنها به دلیل مشکلات اقتصادی عدیده کشور است که یک پسر قبل از مرز سی سالگی توانایی جمع و جور کردن یک زندگی را در اغلب مواقع حتی با کمک خانوادهاش هم ندارد و چه بسا هنوز کار ثابتی هم نتوانسته باشد برای خودش بیابد، در نتیجه دخترخانم کم سن و سال ما ترجیح میدهد با مردی دو برابر سن خودش و گاها هم سن و سالهای پدرش زندگی مشترک را شروع کند تا در پناه آن نه حسرت داشتن خیلی چیزها بر دلش بماند، نه سختی ساختن آشیانهای کوچک را تقبل کند، ضمن اینکه همبالین مردی خواهد شد که به اوج مرز جذابیت مردانگیاش یعنی سالهای چلچلیاش رسیده است.
اما مسئلهی مهمی که هر دو طرف چشمشان را بر روی آن بستهاند، درک متقابل، همصحبتی و همکلامی است، آیا واقعا میشود با این همه اختلاف سن همدیگر را فهمید و به تفاهم رسید؟ آن هم در جامعهی ما که فقط در یک دههی اخیر از نظر فرهنگی و مذهبی جهشهای عجیب و غریبی را تجربه کرده است. گاهی فکر میکنم شاید قرار نیست در اینگونه ازدواجها تفاهم و آرامش روحی حاصل شود و همه چیز به همان همآغوشیهای شبانه خلاصه میشود، همبستری و احتمالا دیگر هیچ.
البته در سالهایی دور که قشر وسیعی از جامعه سواد مکتبی هم نداشت و جامعهی ارباب رعیتی آن زمان هنوز رو به مدرنیته کوچکترین گامی برنداشته بود، ازدواج تنها بر مبنای صلاح و مصلحت خانوادهها و در پارهای موارد حذف یک نانخور اضافه صورت میگرفت، شاید کاملا عادی به نظر میرسید که مردان پا به سن گذاشته با دخترانی به سن و سال نوههای خود ازدواج کنند و حتی کودکهمسری در آن سالها که نگاه جامعهی مرد سالارانه به زن جز ابزار جنسی و تولید مثل و نسل نبود، رواج هم داشت و عادی مینمود.
صد البته که آن دیدگاه نباید با نگاه مردان امروزی به زن، با این همه إهن و تلپ روشنفکرانه و مذهبگریزی افراطی، یکسان باشد که گویا متاسفانه هست و بدون شک این قبیل ازدواجها پس از چندی جز افسردگی برای مردان و کسالت برای زنان حاصلی نخواهد داشت، مگر اینکه هر دو طرف ماجرا آنقدر سرخوش باشند که به سالهای پیش رویشان نیندیشند.
نویسنده: طوبا وطنخواه
آخرین نظرات: