شوهر آهو خانم

 

شوهر آهو خانم

همیشه جد و جهدی در من بود که به سراغ کتاب «شوهر آهو خانم» نروم، بارها در ویترین کتابفروشی‌ها خودنمایی کرده بود و من بی‌اعتنا حتی برای تورق زدن صفحاتی از آن، به سراغ کتاب‌های دیگری رفته بودم. سرانجام این گارد عجیب با دانستن این مطلب که علی محمد افغانی در زندان و به دور از چشم نگهبانان، به مشقت این شاهکار را نوشته است، شکست:

در بندى که ما بودیم حدود ۱۳۰ زندانى وجود داشت، جایی براى تمرکز نبود، مأموران زندان، جلوی نوشتن من را می‌گرفتند و یادداشت‌هایم را بازرسی می‌کردند، به همین دلیل در هنگام نوشتن یک دیکشنری انگلیسی جلوی خودم باز می‌کردم تا وانمود کنم که در حال ترجمه‌ی یک کتاب انگلیسی هستم.

از همان سطرهای نخستین کتاب رقص قلم گیرا و دلنشین علی محمد افغانی چنان مرا مجذوب کرد که با او به صد سال قبل در کمرکش کوچه، پس‌کوچه‌های کرمانشاه روانه شوم به دوران حکومت رضا‌خان پهلوی، به چند سال قبل از فرمان ممنوعیت نقاب و روبنده برای زنان:

من نمی‌دانم شما مردها چرا اینقدر خشکه‌مقدس و ریایی هستید. اگر ما زن‌ها از آن جلدهای سیاهمان بیرون آمده‌ایم به کجای مذهب یا ناموس برخورده است؟ مگر تا بوده و هست، مادران و خواهران ما در دهات با روی بدون پوشش نگشته‌اند؟

توصیفات ظریف مینیاتوری نویسنده با ذکر کوچکترین جزییات در نوع خود بی‌نظیر و بی‌بدیل و شاهکاری یکتا و منحصر به فرد است. در دل پیرنگ اصلی صدها شخصیت کوچک و بزرگ با خرده پیرنگ‌هایشان جان می‌گیرند، نفس می‌کشند، دل به دل آهو می‌دهند یا رودرروی او می‌ایستند و داستانی تلخ از زجر و ستم آن سال‌ها بر زنان را پیش می‌برند:

با چشمان جوشان از خشم به هیکل مچاله شده، موهای درهم و چهره مشوش و گریان زن نگریست و آخرین شکش تبدیل به یقین گردید که از او بدش می‌آید، که هرگز او را دوست نداشته است.

قسمتی از داستان که آهو خرمن گیسوانش را به قصد‌ دلبری و به امید خوش‌آیند همسر کوتاه می‌کند، برای من به همراه سطور زیر در صفحاتی دیگر از کتاب غم‌انگیز‌ترین بخش‌‌های داستان بود:

به دست‌های خود نگاه می‌کرد استخوانی، خشک و بدون هرگونه لطف و ظرافت بود. دست‌های او دست‌ کار بود. کار یک بند عنفوان جوانی آن را از زیبایی انداخته بود. این دست‌ها زیبا نبود، اما زیبایی را به وجود آورده بود.

شاید برای دوستانی که اخیرا به پرواز در افق و کرانه‌های عالم کتاب‌ها مشغول شده‌اند، خواندن این کتاب سخت، سنگین و حتی دلچسب و دلپسند نباشد و مانند برخی خوانندگان که گلایه از زیاده‌گویی‌های کتاب دارند، از کش‌دار بودن مطالب شکایت کنند، بنابراین به این گروه خواندن این کتاب را هر چند که از عاشقانه‌ای عجیب خواندنی محروم می‌شوند، پیشنهاد نمی‌کنم. اما به افرادی که اخیرا دستی بر قلم برده‌اند و عاشق دنیای کتاب‌های کلاسیک هستند، کسانی که تجربه خواندن را همیشه و همه جا با خود یدک می‌کشند، این کتاب یک کلاس درس بزرگ نویسندگی است که باید از بسیار درباره‌ی قدرت کلمات آموخت:

در چهره گرم و گیرنده‌اش دلسوزی و تاثری عمیق که در آن لحظه منعکس‌کننده همه جور و جفاهای خودخواهانه مردان نسبت به زنان در طول نسل‌های گذشته بشری بود، خوانده می‌شد.

بدون هیچ تردیدی «شوهر آهو خانم» که از بزرگ‌ترین آثار ادبیات معاصر ایران است با کتابی مانند «مادام بواری» برابری می‌کند و قابل قیاس است، با این تفاوت که در «مادام بواری» زنی در پی هوس، زندگی خود را به فنا می‌دهد اما در «شوهر آهو خانم» مردی این بی‌عقلی را تجربه می‌کند:

عشق هوس‌آمیز و نامتناسبی که سه سال و نیم پیش از آن شروع گشته بود اینک چنان شکل نگفتنی به خود گرفته بود که مثل کتیبه‌ها و آثار باستانی ایران و روم با همه پیش پاافتادگی‌ها و سادگی ظاهر، به نظر هر کس که می‌شنید افسانه‌آمیز و اعجاب‌آور می‌نمود.

به زنان این داستان، آهو، هما، خورشید، نقره، اکرم، بی‌بی، صفیه، هاجر و … بابت کنش‌هایشان خرده نگیرید، صد سال از زمانی که زنان به جبر زمانه آنچنان بی‌پناه بوده‌اند، گذشته است. آنها متعلق به دورانی هستند که مجبور به دم فروبستن بودند. گوشه‌ای از قلبم با تک‌تک این زنان و دردهایشان در بین سطور این کتاب خواهد ماند:

نه از جور یار شکایت داشت نه از جفای رقیب، از حسادت که کشنده جسم و فاسد کننده روح آدمی است خود را راحت کرده بود.

شخصیت‌ها و تصاویر کتاب علی محمد افغانی به قدری زنده و باورپذیرند که گاهی می‌اندیشم، نویسنده خود در خانه «سید میران سرابی» زیسته و همه‌ی آن روزهای تلخ را به چشم خود دیده است، شاید او همان مهدی کوچک، پسر آهو است که با یک پایان‌بندی زیبا و محکم و البته غیرقابل پیش‌بینی خوانندگان را غافلگیر می‌کند.

در صدای شوهرش اگر نه هنوز محبت بلکه انس دیرین موج می‌زد.

📝طوبا وطن‌خواه

کانال تلگرام من https://t.me/toobavatankhah

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط