جدایی
حساب بانکی مشترکشان را بدون کوچکترین مشکلی از یکدیگر تفکیک کردند. زن خانه را برداشت، مرد مغازه را. آقا جواهراتی را که برای خانم خریده بود به او بخشید و خانم در قبال این سخاوت آقا مهریهاش را هبه کرد. ولی در یک مورد خاص که هر دو خواهانش بودند، نمیتوانستند به توافقی برسند. زن اشک میریخت و مرد پریشان و بستوه آمده، اعتراض میکرد. مسئلهای که قاضی پرونده را هم گیج و سردرگم کرده بود، چرا که نام هیچ کودکی در شناسنامهی این زوج نبود ولی هر دو پسرشان را میخواستند، گلدن رتریور مهربان. سگ راهنمای وفادارشان. زن نابینا و مرد ناشنوا بود.
طوبا وطنخواه
آخرین نظرات: