جدایی

جدایی

حساب بانکی مشترک‌شان را بدون کوچک‌ترین مشکلی از یکدیگر تفکیک کردند. زن خانه را برداشت، مرد مغازه را. آقا جواهراتی را که برای خانم خریده بود به او بخشید و خانم در قبال این سخاوت آقا مهریه‌اش را هبه کرد. ولی در یک مورد خاص که هر دو خواهانش بودند، نمی‌توانستند به توافقی برسند. زن اشک می‌ریخت و مرد پریشان و بستوه آمده، اعتراض می‌کرد. مسئله‌ای که قاضی پرونده را هم گیج و سردرگم کرده بود، چرا که نام هیچ کودکی در شناسنامه‌ی این زوج نبود ولی هر دو پسرشان را می‌خواستند، گلدن رتریور مهربان. سگ راهنمای وفادارشان. زن نابینا و مرد ناشنوا بود.

📝 طوبا وطن‌خواه

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط