بچههای بد
«ببندش، زود باش.» این را پسر نوجوانی میگوید که با اضطراب در چهارچوب در ایستاده و راهرویی را زیر نظر گرفته است. دختری کمسنوسالتر از او که دستان لرزانش با پیچی کلنجار میروند، زیر لبی معترض است: «نمیشه، سفته.» پسر با التماس به دختر نگاه میکند: «زود باش تا اون چاق بداخلاق باز پیداش نشده.» دختر خودش و تمام انرژی و توانش با هم در تلاشند: «اولش میچرخید، یهو گیر کرد.» پسر داخل اتاق میلغزد و با اشاره او دختر از تخت فاصله میگیرد. زنی میانسال غرغرکنان وارد میشود: «گفتم فقط پنج دقیقه میتونین ببینینش» سپس نگاهی ملامتبار به آن دو که نفسشان را در سینه حبس کردهاند میاندازد: «گفتم که حالش رو به بهبودیه و به زودی بهوش میاد، دیگه چرا نگرانین؟» پرستار پس از آنکه به آن دو اشاره میکند از اتاق خارج شوند، علایم حیاتی بیمار را چک کرده و شیر کنترل اکسیژن را که تا ته باز شده، روی درجه مناسب تنظیم میکند.
طوبا وطنخواه
در تلگرام با ما باشید https://t.me/toobavatankhah
آخرین نظرات: