کمیX, کمیY

کمیX, کمیY

در ژن‌های من اندکی «خودبیمارانگاری» یا همان «هیپوکندریا»* با کوروموزم‌های X و Y ام  آمیخته شده و هر از گاهی وهم و توهمی به سرم می‌زند که مبادا مبتلا به فلان مرض و ناقل ناخوشی هستم. بنابراین تمام خیالات و گمانه‌هایم را گوگل می‌کنم. سایت‌ها را مرور کرده و مقالات پزشکی مربوطه را می‌خوانم. حالا یا خیالم راحت و آسوده می‌شود یا شال و کلاه به سر، دکتر می‌روم.

مثلن همین چند وقت قبل، شبحِ ترس و هراسِ کور‌رنگی** به جانم افتاده بود. پس از مطالعات عمیق گوگل طوری که به سرانجامی نرسید، رفتم مطب چشم پزشکی، پیش چشم پزشکی بشاش و خوشرو که با لهجه محلی شیرینی و عجیب هم با حوصله صحبت می‌کرد.

اینجا، در این شهر و در این منطقه، در برخی مطب‌ها لفظ و لغت حریم خصوصی جا‌‌‌نیفتاده و ترجمه‌نشده، باقی‌مانده و بیماران طی یک دسته‌بندی گروهی پنج شش نفره، جهت ویزیت وارد اتاق دکتر می‌شوند. اگر تجربه‌اش نکرده باشید متوجه این ویزیت گروهی در ملا عام نخواهید شد.

گاهی با خودم می‌گویم چقدر جالب و تعجب‌آورتر می‌شد، اگر انتخاب دست خودمان بود و به منشی می‌گفتیم: «منو با این و اون و آن‌ها بفرست داخل!». ولی متاسفانه نمی‌شود گروه‌بندی طبق نوبت و با تجویز و صلاحدید منشی‌ها صورت می‌گیرد.

من، خانم مسنی که تازه چشمش را عمل کرده، پسرِ کلاسِ اولیِ ریزه‌میزه‌ای که معلمش چشمش را کبود کرده، دختر جوانی که تازه کنکور داده و آقای میانسالی که عینکش گم شده، دسته جمعی وارد اتاق معاینه می‌شویم. پس از سلام و احوالپرسی گروهی با دکتر، منشی به صف‌مان می‌کند تا گره‌خوردگی ورودمان نظمی به خود بگیرد. او توضیح می‌دهد چه شخصی اول چه کسی دوم و خلاصه کی بعد و قبل کی برود جلو دکتر بشیند.

خانم مسن شاکی از نتیجه عمل، اول می‌شود. پدرِ پسربچه ناراضی از نظام تعیلم و تربیت نفر دوم است، دختر جوان معترض از سردردها سوم، آقای میانسال عصبانی، بعدِ او و منِ رنگ متوهمی، هم نفر آخر گروه می‌شوم.

خانم مسن سرِ دکتر و همه را می‌برد و می‌خورد. ناراضی است. چشم قبل از عمل آب مرواریدش را می‌خواهد. دید دورش خوب نبوده، دکتر برایش لنز گذاشته که تلویزیون ببیند، حالا او با نخ و و سوزنش به مشکل برخورده گویا دید نزدیکش گیری پیدا کرده است.

دکتر برای کلاس اولی خیلی متاسف است که بابتِ نهایت شیطنتی، زیر چشمش قرمز و کبود شده و پس از معاینه، نامه پزشکی قانونی آن‌ها را مهر و موم می‌کند و با تاکید بر این‌که نامه فقط باید توسط قاضی پرونده باز شود به دست پدر می‌دهد.

سردردِ دخترِ جوان با عینک خوب می‌شود ولی او با اصرار می‌خواهد لیزیک کند. آقای میانسال همان بهتر که عینکش را گم کرده، چون باید هر چه زودتر عمل شود او در معرض آب سیاه قرار دارد.

نوبت من می‌شود. علایمم را می‌گویم، البته با کمی الهام و القا. با تاثیر از نشانه‌های خانمِ مسن، دخترِ جوان، مردِ میانسال و با همان ترکیبِ رنگِ عجیبِ قرمز، سبز و آبی پایِ چشمِ پسرکِ کتک خورده!

آدرس کانال تلگرام
@toobavatankhah

┊ .*┊ .*┊ . .┊ . ┊.┊ . ┊ .*┊.┊ . ┊ .*┊┊ . ┊

*در اصطلاح پزشکی به شخصی گفته می‌شود که علی‌رغم برخورداری از سلامت، خود را بیمار می‌پندارد.

**به بیماری‌ای اطلاق می‌شود که فرد قادر به دیدن یک از رنگ‌های قرمز، سبز یا آبی نیست. در موارد نادر فرد هیچ‌کدام از این رنگ‌ها را نمی‌بیند.

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط