سلول‌های دوست داشتنی

سلول‌های دوست داشتنی

در صحنه‌ای از فیلمِ افسانه بگر ونس* عده‌ای دور یک میز نشسته و مشغول قمار هستند. مردی زیر نور زرد چراغ و در بین دود سیگار، در حال بُر زدن ورق‌ها، رو به پسر نوجوانی که مقابلش نشسته، از حال و هوایِ مستی می‌گوید.

مرد: «هر جرعه مشروب هزاران سلول مغزمون رو می‌کشه ولی نگران نباش بچه جون ما میلیاردها سلول تو مغزمون داریم!»

حضار همه می‌خندند.

مرد: «اول سلول‌های غم و اندوه می‌میرن پس خوشحال می‌شیم و شروع می‌کنیم به خندیدن!»

حضار همه می‌خندند.

مرد: «بعد سلولهایی که مربوط به ساکت موندن ما هستن می‌میرن بخاطر همین که وراجی می‌کنیم!»

حضار همه می‌خندند.

مرد: «بعد نوبت سلول‌های خاطرات میشه می‌دونی این لعنتیا به این راحتی کشته نمی‌شن!»

حضار همه سکوت می کنند.

از افراد حاضر در بار، این‌بار هیچ‌کس نمی‌خندد. گویا همه در حال یادآوری لحظات مستی‌شان هستند که در اوج سرخوشی آن هم، تلخی گذشته اسیرشان می‌کرد.

همانطور که در ابتدای این یادداشت با دیالوگ‌های یک فیلم هم گفتیم، فراموش کردن خاطرات بد دشوار است. ساختار مغز بر سخت فراموش کردن بنانهاده شده است. گویا به علت حفظ بقا، سیستم و کارکردِ مغز به‌گونه‌ای است که دسترسی به خاطرات آسان‌تر باشد. یک مثالِ شاید بی‌ربط از نظر پیچیدگی‌های علمی، فقط به جهت این‌که کمی فهم این سختی برای‌تان باز شود، به این فکر کنید که بر اثر حادثه‌ای حافظه‌تان را از دست بدهید یا آلزایمر بگیرید.

پس مغز وظیفه‌اش را بلد است و کار ما هم در افتادن با مغزمان نیست در نتیجه به جای این‌که تلاش کنیم و انرژی بگذاریم تا خاطرات بد را فراموش کنیم، بنظرم منطقی‌تر است که با حسِ بدی که از آن‌ها می‌گیریم، تا حدودی کنار بیاییم.

تا همین چند ماه قبل هم، با برخی اتفاقات گذشته نمی‌توانستم کنار بیایم تا این‌که بالاخره مشکل خودم را با گذشته حل کردم. با خود گفتم آن تصمیم اشتباه، آن خاطره، آن حادثه، در زمانی اتفاق افتاده که من، نه به سن الانم بودم، نه شرایطم به وضع اکنون بود و نه مغزم شیارهای عمیق امروز را داشت، و در یک کلام من تجربه امروزم را نداشتم. پس نباید با تجربه و حالِ امروزم، گذشته خودم را قضاوت و زیر سوال ببرم.

اگر دایم در حال یادآوری گذشته باشیم، آینده را به بهای چرخیدن و پرسه زدن در گذشته از دست می‌دهیم. شاید لازم باشد قبل از کنار آمدن با گذشته اندکی هم با خودمان فکر کنیم که چرا در گذشته خود مانده‌ایم؟

آدرس کانال تلگرامم @toobavatankhah  

┊ . ┊ .*┊ .*┊ . .┊ . ┊.┊ . ┊ .*┊.┊ . ┊ .*┊┊ . ┊

*The Legend of Bagger Vance

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط