اگر شما هم مثل من ساکن مناطق گرم و کویری باشید ، این خزندگان کوچک را در فصل بهار و تابستان زیاد ملاقات می کنید . مخصوصا هنگام وارد شدن به انباری یا هر جایی که کمتر رفت و آمد کرده باشید ، یدفعه چشمتان به یک مارمولک کوچک یا بزرگ می افتد و از ترس میخکوب می شوید بعد چنان جیغ بنفشی می کشید که سایر اعضای خانواده به طور غریزی متوجه می شوند باید با مگس کش و دمپایی برای نجات شما اقدام کنند ، مارمولک بخت برگشته هم با آژیر بنفش شما به سرعت برق و باد چنان در کنج و زاویه ای پنهان میشود که تلاش همه اهل محل برای پیدا کردنش نتیجه نمی دهد و دست آخر همه «بت من» ها و «اسپایدر من» هایی که برای کمک شما آمده اند مگس کش و دمپایی را به طرفی پرت می کنن و میگویند: «ای بابا ی مارمولک بود ،خودش رفت»…
هر چقدر هم که در انباری بمانید تا ردی از مارمولک مزاحم پیدا کنید تا مجدد با فریاد، همه را اسلحه بدست به نبرد با او فراخوان بدهید، بی فایده است و دیگر خبری از این خزنده ترسناک نیست و تا مدتی که در آن مکان باشید هیچ خبری از مارمولک نیست! ولی ترس حضور مارمولک در بین اثاثیه ، با ما هست ، غافل از اینکه اگر به سرعت در انباری را باز و چراغ را روشن کنیم ، بدون نیاز به ایجاد امواج فراصوتی ، مارمولک ها از ترس سریعا پنهان می شوند….
این انباری، حکایت مجموعه هدفهای ماست که بخاطر ترس های بی موردمان ، مدتهاست سراغشان نرفتیم و هیچ برنامه ریزی و اقدامی برای شروعشان نمی کنیم چون می ترسیم و آن قدر زمان و انرژی روی ترس های بی موردمان می گذاریم که آنها تبدیل به موانعی بزرگ می شوند … می خوام بگم دوست من بی خیال همه ترس هات شو و محکم شروع کن ، با اولین اقدام های تو ، اون ترسها از بین می روند و هر چقدر که بیشتر تلاش کنی و روی اهدافت بیشتر متمرکز بشی ، اون ترس ها کمتر به سراغ ذهنت می آیند و کم کم محو می شوند …
اجازه نده اتاق هدفت به یک انباری پر از مارمولک تبدیل بشه
آخرین نظرات: