همپیشه وظیفهشناس
سالها پیش همکاری داشتیم که اهل همیاری و همراهی با سیستم و سایر رفقا نبود. معرفت و انضباط کاری لازم را نداشت. کافی بود کار یک بخش در وقت مقرر تمام نشود حاضر نبود حتی ده دقیقه بیشتر از شیفتش جهت سروسامان دادن امور بماند. اگر کسی از او میخواست جانشین ایام مرخصیاش شود با کجخلقی و رفتاری غیراجتماعی و در نهایت نارضایتی، با اکراه و منت حداکثر یکی دو ساعت از نوبت کاری دیگری را پوشش میداد. اگر سازمان قصد افزایش ساعات کاری را داشت او تنها کارمند معترض جمع ما بود.
بر سر همین مسایل و قضایا بیش از دو سه بار قهر کرد و رفت و با پیگیریهای مدیران سازمان هر بار با اما و اگرهای فراوانش برمیگشت. آن زمان از نظر من، او نه وجدان کاری داشت نه کارمند وظیفهشناسی محسوب میشد. اما در حال حاظر که خودم از آن سیستم جدا شدهام یقین دارم وظیفهشناسترین و با مسیولیتترین فرد در جمع ما، او بود و شناختش از این واژهها از امثال من خیلی بهتر و کاملتر بود.
انرژی که ما صرف ارتقا سیستم میکردیم که مرتب پیشرفت کند او صرف خودش میکرد. در حالی که ما شیفتهای مخالف را به جهت کمبود نیرو با حداقل اضافه حقوق پوشش میدادیم او پیگیر تمرینات باشگاه ورزشیاش بود. ساعتهایی از عمر ما که بدون هیچ گونه مزایایی در کلاسهایی سپری میشد که سازمان بتواند مدارک کنترل کیفیاش را کامل کند و بگیرد توسط او برای تفریحات و در کنار خانوادهاش به خوشی میگذشت.
بالاخره روزی رسید که من وظیفه شناس با گروهی دیگر از همکارانم، درخواست افزایش حقوقی متناسب با تجربه و راندمان کاریمان را از سیستم کردیم. برآیند تصمیم هیات مدیره این بود که معترضین با نیروهای جدید بدون سابقه کار که جزو حداقل حقوق بگیران، محسوب میشوند، جایگزین شوند و بدون اینکه سیستم کوچکترین تعهد اخلاقیاش را در قبال حداقل یک دهه از عمر و فعالیت ما انجام بدهد، همگی تعدیل نیرو شدیم.
برای آن سازمان و سیستم معیوبش هیچگاه دلتنگ نشدم اما هنوز این حسرت را به دل دارم که ای کاش قبل از اینکه اخراج شوم فقط یک روز دیگر در آنجا میبودم و مانند او انجام وظیفه میکردم. در نهایت مسیولیتپذیری و وظیفهشناسی ابتدا نسبت به سلامت جسم و روح و روان خودم و نه برای مجموعهای که هیچ حس قدرشناسی در برابر عمری که از ما برای توسعهاش به هدر رفت نداشت.
آخرین نظرات: