خوره‌های روانی

خوره‌های روانی

 

پیشتر در یادداشتی تحت عنوان سراج سلامتی به نقش و اهمیت بهداشت جسم و روان پرداختیم. با یک جستجوی ساده در اینترنت به مقالات فراوانی دسترسی خواهید داشت که از تغذیه سالم، ورزش و کیفیت یک خواب خوب شبانه در این مهم می‌گویند. بنابراین به جای نقل قول‌های تکراری از شیوه‌ای که خودم به کار بردم تا حال و هوای بهتری در زندگی روزمره‌ام داشته باشم برای شما خواهم گفت.

چند سال قبل به شدت روحیه پریشانی داشتم و اسمش را گذاشته بودم بحران چهل سالگی و فکر می‌کردم مثل آبله مرغان کاملا طبیعی است و همه باید به آن مبتلا شوند. در صورتی که اکنون می‌دانم این دهه به علت این‌که اوج بلوغ فکری و ذهنی انسان است از شیرین‌ترین دوران زندگی است و بی‌خود نیست که می‌گویند طرف نوبت چلچلی‌اش است.


باری، از مطلب اصلی دور نشویم، در آن برهه از زندگی‌ام، هر تست آنلاین روانشناسی، سلامت مرا در مرز افسردگی می‌سنجید، بنابراین تصمیم گرفتم خودم به خودم کمک کنم و از قضا روش نوشتن سه‌گانه‌ای که به کار بردم موثر هم افتاد. یک قلم و کاغذ برداشتم و هر آن‌چه که برایم نگران کننده، دردآور و مخل آسایش و آرامش بود را در یک کاغذ نوشتم. سپس دغدغه‌های نوشته شده را به سه دسته گذشته، حال و آینده تقسیم کردم.

ابتدا به سراغ گذشته‌ رفتم که دیگر نمی‌توانستم در آن دخل و تصرفی انجام بدهم و بالاجبار باید می‌پذیرفتمش. در نتیجه تصمیم گرفتم، از رنج های گذشته آن‌قدر کم کنم تا بتوانم به درجه‌ای از بی‌تفاوتی برسم. در آن روزها هر لحظه که یاد خاطره تلخی از گذشته می‌افتادم، درباره آن بسیار می‌نوشتم و گاهی بلند بلند صحبت می‌کردم آن‌قدر می‌نوشتم و با خودم واگویه می‌کردم تا به این نتیجه می‌رسیدم و می‌پذیرفتم که مثلا یک دهه قبل با دانش و عقلی که آن زمان داشتم و با شرایطی که بر زندگی‌ام حاکم بوده، بهترین تصمیم را گرفته ام.

پس از این‌که با گذشته خود کنار آمدم به سراغ موارد آزار‌دهنده زمان حال رسیدم. ابتدا به سراغ محیط کارم رفتم و تمام پاک‌سازی‌های مربوطه را انجام دادم روابطم را با همکاران دردسرساز به حداقل رساندم. تعاملات دوستانه محیط کاری را کاهش و سرانجام متوقف کردم و از هر گونه هم‌صحبتی درباره موارد غیر از کار خودداری کردم. بنابراین هر زمان درگیری و حاشیه‌ای ایجاد می‌شد، من نه شریک جرم بودم نه شاهدی بر ماجرا که برایم نگرانی ایجاد شود.

پس از آن‌که در محیط کارم آرامش نسبی را برقرار کردم به سراغ روتین روزمره زندگی‌ام رفتم که نود درصد حال بد من از آن سرچشمه می‌گرفت. حال بدی که نشات گرفته از کپک زدن و گندیدن آرزوها و امیدهای نرسیده دلم بود. بنابراین جسارت به خرج دادم و برای چندمین بار همت کردم برای آرزوهایم بجنگم و این تقلا و تلاش یادگیری برای رویاهایی که هنوز امیدشان در دلم زنده بود روحم را جلا داد و بخشی از نگرانی‌هایی که درباره آینده در لیستم نوشته بودم را زدود.

مابقی فهرست دغدغه‌های مرتبط با آینده را که موجب استرس و اضطرابم می‌شد را هم با نوشتن حل کردم. آن‌قدر نوشتم تا یاد گرفتم دغدغه‌های آینده را باید به آینده سپرد. همانگونه که در گذشته اتفاقاتی افتاده که با اندیشه زمان حال به گونه‌ای دیگر هم قابل حل هست پس قطع به یقین، اگر در آینده  نگرانی مورد نظر هم اتفاق بیفتد، حتمن راه‌حل مناسب‌تری برای آن در زمان خودش وجود خواهد داشت. در نتیجه لیست سه گانه گذشته، حال و آینده من قریب به هشتاد درصد پاک و آرامش بیشتری بر زندگیم حاکم شد.


از صحبت کردن و نوشتن درباره مشکلاتی که روان‌تان را زخم‌خورده و زمین‌گیر کرده است نترسید. تمامی مسائل پیچیده قابل حل شدن هستند به شرطی که صورت مسئله را بنویسید، نه این‌که تبدیل به خوره‌اش کنید و به اعماق ذهن‌تان بفرستیدش تا سلول‌های روح و روانتان را بجود. بنویسید و حلش کنید و از زندگی خود لذت ببرید.

 

@toobavatankhah

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط