از لذتی که نبرده‌ایم

از لذتی که نبرده‌ایم

سن فرای یک عدد است. حداقل تجربه زیسته من اینگونه می‌گوید که سن، حقیقتی تعیین کننده در میزان رضایت از عملکرد ماست و در لذت بردن از رویدادهای زندگی نقش مهمی ایفا می کند.

من هیچ‌وقت در سن مناسب در مکان مناسب نبوده‌ام، خودم اسمش را گذاشته‌ام وحدت زمان و مکان نامناسبِ سن داشتن!

سن کمی داشتم و طی یک مسیرِ عجیب و غریبِ هضم نشده‌ای، مدرک مربیگری گرفته بودم. همکارانم اغلب خانم‌هایی حدود چهل سال به بالا بودند که نه تنها معاشرین خوبی در آن سن برایم محسوب نمی‌شدند بلکه با رفتارهایی حاکی از تظاهر و تلاش به جهت رکب زدن، ذهنم را نا‌آرام و افکارم را مسموم می‌کردند. بنابراین در محیط و شرایط کاری بودم که مناسب اقتضای سنی‌ام نبود، در نتیجه با وجودی که با عشق فعالیت داشتم، لذتی نمی‌بردم.

زمانی به دنبال درس نیمه رها کرده، مجدد به مسیر دانشگاه و رشته جبر برگشتم که همکلاسی‌های دبیرستانم چند سالی می‌شد درس را تمام کرده و شاغل شده بودند. من در کنار عزیزانی می‌نشستم که حداقل ده سالی با هم اختلاف سنی داشتیم. از مصاحبت و هم‌نشینی آن‌ها هیچ تجربه و لذتی عایدم نمی‌شد که سختی جبر را بشورد و ببرد. حضورم در دانشگاه صرفا به رفع تکلیف محدود شده بود، به‌طوری که در شادی جشن فارغ التحصیلی هم شرکت نکردم.

چند سال بعد با سی و اندی سال سن، که از نظر برخی فقط یک عدد است، در موسسه‌ای استخدام شدم و همکارانی بیست و دو سه ساله داشتم! و منی که تقریبا به مرز پختگی رفتار رسیده بودم، دمخور کسانی شدم که مجنون‌وار و شوریده‌حال محل کار را با سبک‌سری‌های لازمه سن‌شان به هم می‌ریختند و چه دوستی نابی و چه لذت‌ها که عایدم نمی‌شد!

دایره دوستانم در طی این سال‌ها به شدت کم و سپس تقریبا محو شد. من از فقر هم‌صحبتی و لذت نبردن تباه شدم. شاید بودن در جمع هم‌سن و سال‌ها، سهمی در هر لذت و شادی دارد که من از آن بی‌نصیب مانده بودم.

نشاط بعد از نوشیدن چای در محل کار، شادی پس از برد یک مسابقه ورزشی، لذت تحویل دادن برگه امتحانی پس از شب بیداری ، در کنار اشخاصی که متولد نسل ما هستند طعم دیگری دارد و به مذاق بیشتر خوش می‌آید.

به علاوه اگرچه فرصت برای تمتع و برخورداری از موفقیت در هر سنی هست، اما نوع لذتی که می‌بریم و نحوه شادمانی که می‌کنیم در هر سنی متفاوت است.

در اواخر دهه بیست زندگی اگر اسکار بگیرید می‌توانید بالای استیج، بالا و پایین بپرید و انتهای شب لبی تر کنید. در اوخر دهه شصت که باشید، باید نطق غرایی ایراد کنید و به منزل برگردید، بدون این‌که هیچ‌گاه لذت بالا و پایین پریدن روی استیج را چشیده باشید.

هر چه جلوتر برویم و به سن اضافه شود حسرت‌هایی بیشتر بر دل خواهد ماند. حسرت شادی‌ها و لذت‌هایی که به وقت خود نکردیم.

گاهی فکر می‌کنم چه لذتی دارد و چه درجه‌ای از شادی و خوشی نصیب آدمی می‌شود که متناسب با سن و سالش بزرگ و موفق شود؟

@toobavatankhah
toobavatankhah.ir

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط