خاطرات کمیسر

 

خاطرات کمیسر

کمیسر می‌گوید اولین قتل در خزان سالی اتفاق افتاد که برگ‌های درختان سرو و کاج هم زرد شده بودند و فرو‌می‌ریختند. مردی که دختر شانزده ساله‌اش را با پرتاب شی به قتل رسانده بود به کمیسر و تیمش که برای بازسازی صحنه جرم به محل حادثه رفته بودند، با پشیمانی گفته بود: «عصبانی بودم فکر نمی‌کردم بخوره تو رگ خوابش.»

قتل دوم یک ماه بعد در فصل زمستان همان سال که آنقدر برف باریده بود که ارتفاش تا شانه‌های کمیسر هم می‌رسید، رخ می‌دهد. مرد جوانی نامزد زیبایش را با چاقوی آشپزخانه می‌کشد. او در دفاع از خود به قاضی پرونده و هیات منصفه با شرمساری می‌گوید: «عصبانی بودم فکر نمی‌کردم بره تو قلبش.»

کمیسر از آن پاییز و زمستان دهشتناک می‌گوید که چگونه این دو قتل افکار عمومی را جریحه‌دار کرده بود به طوری که آن روزها رییس جمهور در حالی که باد به گلو و شال و کراوات به گردن می‌انداخته، آنقدر به کنگره و دیوان عالی عوام می‌رود تا قانون «اعدام با صندلی الکتریکی» را به تصویب برساند.

با وجود آنکه هر دو قاتل روی صندلی الکتریکی نشستند، تنها به فاصله چند هفته‌ی بعد، یعنی در اوایل بهار سالی که درختان گلابی مقابل کاخ ریاست جمهوری، بیشتر از هر سال شکوفه داده بودند، کمیسر از وقوع قتل خانم میانسالی در یک فروشگاه خرازی مطلع می‌شود، مقامات بالا از کمیسر می‌خواهند هر چه زودتر قاتل را دستگیر و به دست قانون بسپارد، کمتر از ده روز بعد برادر مقتول مقابل دوربین خبرنگاران ضمن اعتراف به قتل، با اظهار ندامت از کرده خود می‌گوید: «عصبانی بودم فکر نمی‌کردم، تیر تپانچه به کله‌اش بخوره.»

طبق گفته‌های کمیسر همان روز رییس‌جمهور به دیدار قاضی پرونده می‌رود و با توجه به حساسیت‌های پیش آمده در جامعه، از او می‌خواهد هیات منصفه را نادیده گرفته و هر چه زودتر حکم اعدام را امضا کند و چون امکان بردن صندلی الکتریکی به وسط آن فروشگاه کوچک نبوده، به دستور رییس جمهور جلسه فوق‌العاده‌ای در دادگستری فدرال برگزار می‌شود و اعضا اعدام به شیوه‌ی «دار زدن» را به صورت قانونی برای پیشگیری از جرم و جنایت تصویب می‌کنند. روز بعد قاتل را به استناد همین قانون، مقابل چشم کوچک و بزرگ به بالای دار می‌کشند، مردم خشنود از اجرای عدالت در حالی که لحظه‌ی جان کندن قاتل را با لذت برای یکدیگر تعریف می‌کنند، روانه خانه‌هایشان می‌شوند.

در حالی که همه چیز می‌رفته تا فراموش شود، در اواسط همان تابستان که خربزه‌ها مزه‌ی آب می‌دادند، قتل عجیب دیگری در یک کشتزار رخ می‌دهد، محلی‌ها به کمیسر می‌گویند صاحب مزرعه عصبانی بوده و سر همسر خود را با داس بیخ تا بیخ بریده است. کمیسر هنوز از به یادآوری آن جنازه بی‌سر در وسط مزرعه‌ی سیب‌زمینی منقلب می‌شود.

همان شب رییس جمهور و کابینه‌ی ایالتی او به جهت کاهش آمار خشونت‌ علیه زنان به قانون بازدارنده‌ای تحت عنوان «اعدام با گیوتین» رای مثبت می‌دهند. روز بعد در مقابل جمعیت انبوهی از مردم نگران از خشونت‌های خانگی، سر قاتل که عصبانیت را عامل این ندانم کاری عنوان می‌کند، در محل وقوع قتل به زیر گیوتین می‌رود و جلوی پای رییس جمهور که برای دیدن مراسم آمده است، پرتاب می‌شود. رییس جمهور در حالی که معاون اولش لکه‌های خون را از کراوات و کف پای او پاک می‌کرده، برای مردم دست تکان می‌دهد.

در حالی که همه دولتمردان در رده‌های بالا و میانی مطمین بودند با تشدید مجازات‌ها دیگر قتلی رخ نخواهد داد، اما هنوز پاییز درست آب و هوا را از تابستان تحویل نگرفته بود که یک پسر نوجوان در منطقه اعیان‌نشین پایتخت با کلانشیکف به دبیرستان دخترانه‌ای حمله می‌کند و ضمن مجروح کردن تعدای از دانش‌آموزان، دوست‌دختر خود را به قتل می‌رساند.

رییس جمهور بدون توجه به نظر قاضی پرونده که از سن کم قاتل نوجوان می‌گوید، دستور می‌دهد پسرک را در حیاط مدرسه تیرباران کنند. کمیسر همانجا به رییس جمهور محترم عرض می‌کند که این شیوه مجازات ویژه نظامیان است. دو ثانیه بعد کمیسر و قاضی وقت پرونده توسط گارد ویژه از دفتر کار ذوزنقه‌ای شکل رییس جمهور به راهرو پرت می‌شوند.

صبح روزی که رگبار پاییزی در هوای آفتابی می‌بارید، قاتل پانزده ساله به تیر پرچم وسط حیاط مدرسه بسته می‌شود، او قبل از فرمان فرمانده‌ی جوخه آتش، رو به جمعیتی که برای تماشا آمده بودند، می‌گوید‌: «‌متاسفم عصبانی بودم»

خاطرات کمیسر هنوز ادامه دارد که تماسی اضطراری با او گرفته می‌شود، انگار قتلی در دفتر ریاست جمهوری رخ داده است، از صحبت‌های کمیسر که نفس‌نفس‌زنان از ما دور می‌شود، این‌گونه متوجه می‌شویم که گویا معاون اول رییس جمهور عصبانی بوده و آقای رییس جمهور را از بالکن کاخ ریاست جمهوری به پایین پرت کرده است.

باید دیدنی باشد، مراسم اعدام در کاخ ریاست جمهوری را می‌گویم، ما برای تماشا کنار درختان گلابی می‌ایستیم.

📝طوبا وطن‌خواه

آدرس تلگرام: https://t.me/toobavatankhah

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط