ملاقات با ناشناس
نمیدانم کی علاقهام به بلاینددیت* یا شاید هم هر مزخرفِ مشابهاش را، بروز داده بودم که امروز در اینستاگرام با پستی در این باره مواجهه شدم. مجری مقابل دختر و پسری سی و اندی ساله نشسته و از آنها که فقط صدای هم را میشنوند سوالاتی میپرسد تا در انتهای برنامه آن دو از پاسخهای هم به این نتیجه برسند که آیا تمایل به داشتن رابطه و ملاقات بعدی را با یکدیگر دارند یا خیر؟
مجری ابتدا از دختر که از سر تا پایش جراحی زیبایی میچکد درباره روابط جنسی قبل از ازدواج میپرسد. دختر با لبهایی که پس از تزریق فیلر بایستی قلوهای میشده اما اکنون به شکل یک تیوپ درآمده است، با صدایی تودماغیِ خاص خودش پاسخ میدهد: «بله موافقام اصلا مگه میشه قبلِ ازدواج رابطه جنسی نباشه». مجری انگار به قصد تفهیم اتهام ادامه میدهد: «پس شما موردی برای رابطه جنسی قبل ازدواج با پارتنرتون ندارین؟». یک دست دختر از مچ به بالا خالکوبی شده، طرحی هندسیوار با زاویههایی تیز که با چانه پر از تزریق او هماهنگی خاصی دارد. دختر نفس عمیقی میکشد تیغه بینی بارها جراحی و ترمیم شدهاش زیاد با دَمِ او هماهنگ نیست ولی بازدم به دختر کمک میکند پس از مکثی جوابی بدهد: «خوب اگه باهاش رابطه جنسی نداشته باشم چجوری بفهم بعد ازدواج میتونم باهاش ادامه بدم یا نه خیلی مهمه باید قبلش امتحان کنیم و ببینیم چجوری پیش میره».
مجری که مشخص نیست، میخندد یا چهرهی ذوقزدهی خدادادی دارد، رو به پسر پفاندام مقابلش که موهایش را در امتداد شقیقه بر بالای سرش به شکل دُمِ کوتاهی بسته، سوال رابطه جنسی قبل از ازدواج آری یا نه را تکرار میکند. پسر که تفاوتِ پوست خالکوبی شدهاش با لبههای آستین و یقه پیرهن مشکی تنش، مشخص نمیشود قاطعانه میگوید: «بله موافقم اصلا قصدم ازدواجم نباشه، رابطه جنسی که باید باشه». مجری همچنان بشاش و خندهرو به پسر که حالا با زاویه طراحی شده فکش بازی میکند ادامه میدهد.
ای مردهشور، ایدههای خلاقانه تولید محتوایتان را بشورد و ببرد. کاش یک عده هم کیبورد قضاوت ممنوع برایشان در این بلبشوها بسته میشد و بساط قارقار «به ما ربطی نداره» را برای همیشه جمع میکردند. هر غلطی میخواهید بکنید، بکنید، ولی این روابطِ جنسی درهم و برهم را با شعار روشنفکرانه مد نکنید. بیبند و باری را در ذهن مخاطبِ نوجوان آزاد نکنید. به عشق، به خانواده، به تعهد یاوهگویی نبندید. اعتقادات سرتان را بخورد ولی حداقل به یک چیزی قید و بندی داشته باشید. حداقل هرزگی را بهانه محتوا تولید نکنید.
یاد سطرهایی از کتاب سه تفنگدار اثر الکساندر دوما افتادم. فصلی که رول براژلون (پسر آتوس) از انگلستان برگشته و پی میبرد نامزدش لوییز، آوازهدار رسواییهای کاخ سلطنتی و معشوقه لویی چهاردهم شده است. جایی در گوشهای از قصر مونتاله، دوست لوئیز، به قصد آرام کردن رول او را شماتت میکند تا از گناه لوییز بکاهد.
دوشیزه مونتاله: افسوس که من، شما را گناهکار میدانم، شما یک زنِ جوان را میخواستید با عشق شاعرانه نگه دارید، ولی زن علاوه بر عشق شاعرانه خواهان عشق واقعی جسمانی است.
ویکونت رول براژلون: در کجای دنیا رسم بر این است که یک عاشق قبل از ازدواج، عشق جسمانی خود را به نامزدش تفویض کند و اگر این طور باشد آیا برای جنبه تقدس و طهارت ازدواج ارزشی باقی میماند؟ شاید به زبانی صحبت میکنید که من اهل آن نیستم، زیرا موسیقیها، خندهها و شادیهای دنیای شما بقدری برای من عجیب است که انگار از دنیای قمر به اینجا آمدهام و خاکیان و رسوم خاک را نمیشناسم. من او را برای عشق جسمانی دوست نمیداشتم تا این که قبل از ازدواج این عشق را به او بدهم. من او را برای قلبش میپرسیدم، ولی امروز میدانم اشتباه کرده بودم.
طوبا وطنخواه آدرس کانال تلگرام من
آخرین نظرات: