
داستانک
دستپخت
دستپخت زن ده دوازده کیلو سبزی را به تنهایی و با سلیقه پاک، خرد و بستهبندی میکند. به وقت شام، مرد ناخرسند کوکوی سبزی
دستپخت زن ده دوازده کیلو سبزی را به تنهایی و با سلیقه پاک، خرد و بستهبندی میکند. به وقت شام، مرد ناخرسند کوکوی سبزی
زمستان سال بعد اسفند ماه است و هوا رو به گرمی رفته. روی شیشهی بیشتر مغازهها کلمه off، برای فروش اجناس زمستانه، به رنگ قرمز
سرگیجه دختر با همهی دردهایش از پلههای پل عابر پیاده بالا رفت. آن بالا، یاد تنهایی مادرش افتاد و پیش وجدان خودش شرمنده و معذب