معروفه
معروفه مرد از اینکه به همسرش خیانت میکرد، نه تنها عذاب وجدان نداشت، بلکه حق به جانب نیز بود. همسرش گرچه زیبا و از
معروفه مرد از اینکه به همسرش خیانت میکرد، نه تنها عذاب وجدان نداشت، بلکه حق به جانب نیز بود. همسرش گرچه زیبا و از
غیرزاده زمانی که گرگعلی هشتاد ساله دچار مه مغزیای شد که در ذهن و خاطرات او سخت به هم میپیچید و زندگیاش را رفتهرفته
مردی با خالکوبی اژدها پسرک ریزنقش سبزهرویی در صف نانوایی بین آقای چاق جلویی و خانم چادری عقبی در وضع ناخوشایندی بود، مرد چاق
ارثیهی لیلی بیمار نای شکافی شدهی تخت شماره چهار آیسییو، به ساعت دیواری پشت ایستگاه پرستاری چشم دوخته و نیمهجان نفسهای صدادار دردناکی میکشد،
آن مرد آمد صداهای هولناک و مهیبی میآید. از آسمان. از زمین. از همه جا. شهر است که در دود سیاه غلیظ ناشناختهای تاب میخورد
خاطرات آقای جاوید تراپیست آقای جاوید به او توصیه کرده بود برای جلوگیری از پیشرفت بیماری افسردگی، خاطرات خوب گذشته را مرتب با
خانواده ایکس آقای ایکس کارمند دون پایه یکی از ادارات دولتی است و به محض رسیدن به منزل به رادیو بیبیسی پناه میبرد و
برادران ناتنی نه از دوستان است، نه از بستگان. این زن فقط یک آشنا است که با او در یک دبیرستان درس خواندهام و
دوست زیبای من نادیا را اولین بار هنگام ثبتنام و انتخاب واحد ترم اول دانشگاه دیدم، گیجرفتاری و گنگگویی او در روزهای نخست به علت
عطر ثریا اهل ضربتی آماده شدن هستم، فرقی هم نمیکند مقصدم کجا باشد، من به قولی سه سوته حاضرم. حتی بار و بنه سفر را