سندرم قفلشدگی
این روزها از افسردگی و علایمی مانند بیحوصلگی، بیانگیزگی و حتی درماندگی و ناامیدی به عنوان درجات وخامت وضعیت آن مرتب یاد میشود. برای درمان پیشنهادهای مختلفی میدهند مانند کمک گرفتن از یک تراپیست، زیر نور آفتاب نشستن و ویتامین د خوردن یا رواندرمانی و مراجعه به روانپزشک جهت گرفتن دارو.
من اما افسردگی را همیشه شکل دیگری دیدهام. قدری شبیه خُفتو، همان بَختک افسانهای که شبها روی آدمیزاد میافتد. معادل پزشکی بختک، به عقیدهام میشود همان سندرم قفلشدگی*. افتاده بختک به جانتان؟ خوابید ولی بیدار، در کابوسی دست و پا میزنید و در وحشتی زمینگیر فلج میشوید. نه میتوانید کسی را صدا بزنید نه کوچکترین حرکتی بکنید. در افسانهها گفتهاند خدا را صدا بزنید بختک بلند میشود و میرود.
اما افسردگی بختکتر است با یک اعوذبالله و بسمالله نمیتوانید از شرش خلاص شوید. تمام روز میافتد رویِ روانِ آدم و یک لحظه هم رها نمیکند. قدیمیها میگفتند از افسردگی بعد از زایمان باید ترسید ولی امروزیها هشدار میدهند افسردگی کودکان را باید جدیتر گرفت و تازه اینها تمامش نیست زیرا افسردگی به ذهن همه، پیر وجوان، زن و مرد میچسبد و آدمهای حوصلهندار را بیدل و دماغ تَر میکند.
من راه نجات از افسردگی را به شیوه خود یافتهام. راهکارم هر چند موقتی است اما تا حدودی جواب میدهد. مکان به مکان میشوم از این محل به آن محل، از این نقطه به آن نقطه. تجربهام میگوید وقتی دور دور میکنم و میپلکم، افسردگی از من دور میماند. خودم را بر میدارم و میروم بین مردم وول میخورم. دلتنگی گمم میکند. میروم جاهایی که تاکنون هیچگاه نرفتهام. دلمردگی جاهای جدید نمیآید او هم گم میشود.
یکبار رفتم کارگاه قالیبافی، بار دیگر کوزهگری و خیلی جاهای مشابه دیگر. افسردگی وقتی کنارِ انسانهای جدید هستم کمرنگ میشود. میروم مراکز خیره و بهزیستی کمکی میکنم. در اتوبوس با پیرزنی گرم میگیرم تا او از گذشتههای بهتر از امروزش بگوید. میروم بازار دستفروشها به سر و صداها گوش میدهم و گپ میزنم. بدون قصد خرید به چند مزون لباس نگاهی میاندازم. کمی هم در کتابخانهها به دنبال تازههای نشر میگردم. در پارکی سراغ آدرسی نامشخص را از جمع پیرمردها میگیرم. شب که برگردم خانه نه خبری از دلآشوبی هست نه دلسردی، افسردگی با همه نشانههایش مرا رها کرده، شاید در صندلی اتوبوسی، گوشه پیادهرویی یا در آینه اتاق پُروی جا مانده است.
من خاطرههای دلچسب و دلنشینِ زیادی از همصحبتی با افرادی ناشناس دارم که در برابر هجوم افسردگی از من محفاظت میکنند. هنوز هزاران جای دیگر هست که نرفته و ندیدهام. آنجاها آدمهای جدید با داستانهایشان مشغولند و اگر روزی ببینمشان یادآوریام میکنند تنها نیستم و دنیا فقط گوشهای که در آن دچارِ سیاهیِ قفلشدگیِ ذهن، شدهام نیست.
آدرس کانال تلگرام من نویسه گرام https://t.me/toobavatankhah
┊ .*┊ .*┊ . .┊ . ┊.┊ . ┊ .*┊.┊ . ┊ .*┊
*فرد کاملا هوشیار و آگاه است اما فلج است و قادر به صحبت کردن و حرکت دادن بدن، زبان و چشم خود نیست.
آخرین نظرات: