نفی بلد

 

نفی بلد

جایی خواندم که ویکتور هوگو پس از به قدرت رسیدن ناپلئون، نوزده سال به تبعید خودخواسته رفت. اگر روزی بخواهم بار مجازاتی را که به من تحمیل شده تحمل کنم، ترجیح و انتخابم همان تبعید است. در واقع تبعید دیگر مجازات نیست، زمانی مجازات بود که دل‌تنگی برای یار و دیار هنوز معنی داشت، وگرنه دل و جانی نمانده که تنگِ کسی شود یا هوایِ دیگری را بکند.

دور شدن و رفتن
خلاصی از عالم و آدم
آزادی با دلایل قانونی
چه حس خوبی است
فکر کردن به این تبعید
به این رهایی، به این تنهایی
به این فاصله گرفتن از همه

می‌روی در کوره‌دهی بدون هیچ گذر و رهگذری می‌نشینی، روزی یکی دوباری هم می‌روی و دفتری را امضا می‌کنی تا بدانند زنده‌ای و سر به راه و سر به زیر. دو تا از کتاب‌هایت را هم بزنی زیر بغلت و یک استکان چای هم در بغل، آن کنار.

وه چه خوشبختی و چه سعادتی!
از این بهتر و از این خوبتر ؟
دیگر چه می‌خواهی رفیق؟

فقط یک کاش، ای کاش می‌شد رنج را هم برای همیشه نفی بلد کرد*!

  آدرس کانال تلگرام من @toobavatankhah

┊ . ┊ .*┊ .*┊ . .┊ . ┊.┊ . ┊ .*┊.┊ . ┊ .*┊┊ . ┊

*ویکتور هوگو: اگر انسان بتواند رنج را نیز به مانند شهری ترک گوید، می‌تواند خوشبختی را از سر گیرد.

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط