شغال خمار محکوم شد
بیگمان شما هم خواندن کامنتهای «قضاوت نکنیم» را در بستر شبکههای مجازی مخصوصا اینستاگرام تجربه کردهاید و اکنون شاید وقت این سوال باشد که چه بر سر این جنبش و جنبشهای مشابه آن که ادعای «من بسیار خوب و فرهیخته هستم» را داشتهاند، آمده است؟ شوربختانه این جنبش همچنان در کنار جنبشهای مزخرف دیگر فضای مجازی به هستی خود ادامه میدهد، این بار با تغییر لحن ادبی و واژههایش به «به من چه، به تو چه» و نظایر آن. بیشتر این جنبشها خواستار این هستند که واکنش در قبال هر محتوایی یا باید تحسینآمیز باشد یا سکوت. و این خاموش ماندنها و ستایش کردنهای بیخود و بیجهت باید تحت شعار روشنفکری حتی در واکنش به سخیفترین محتواها از تولیدات سطحی زندگی خصوصی بلاگرها گرفته تا حتی حواشی زندگی بازیگران تحت سرنویس تکراری «زندگی هر کسی به خودش ربط دارد» به شدت محفوظ بماند.
اما این بیمنطقی در عدم اظهار مخالفت و انزجار و انتقاد نکردن به کنار، من معتقدم ما در فضای مجازی توانایی درک و مکالمه درست با یکدیگر را نداریم و چه بسا از آن عاجز هم هستیم. بخشی از این عدم مکالمه شفاف با یکدیگر ناشی از غرور کاذب ماست که خود و نظر خودمان را آنچنان برحق میدانیم که برای شنیدن هر آنچه مخالف آنست کر مادرزادی میشویم، ضمن اینکه اصولا ما شنوندههای خوبی هم نیستیم و در عوض در هر زمینهای پرگو و پرمدعا هستیم و انتقاد ناشنیده و نظر مخالف را بسیار سخت پاسخ میدهیم، گناه دیگری هم که در این زمینه متوجه ماست، از بتپرستی ما سرچشمه میگیرد، ما بسیار سهل و ساده از هیچ و پوچ اسطوره میسازیم و سپس قهرمان پوشالی آن را میپرستیم و این پروسه گاهی یک شبه و تنها با پخش یک فیلم سینمایی و یا یک قسمت از سریالی رخ میدهد، کافی است به کامنتهای زیر پستهای برخی از بازیگران نگاهی بیندازیم تا بیمنطقی بخشی از کاربران شبکههای مجازی را در مواجهه با انتقادی که از ستارهی تازه متولد شدهشان شده، ببینید.
چندی پیش به طور اتفاقی به پستی در اینستاگرام برخورد کردم که «نوید پورفرج» بازیگر نقش «رحیم نجار» در حال امضای کتاب «بامداد خمار» نوشته خانم «فتانه حاج سیدجوادی» بود، برخی از کاربران به نوید پورفرج بابت این حرکت انتقاد داشتند و عدهای هم با یادآوری امضای کتاب «سووشون» توسط «نرگس آبیار» و «بهنوش طباطبایی» اخلاق غیرحرفهای این سه نفر را زیر سوال میبردند اما این وسط برخی از طرفداران نوید پورفرج با حمله به کامنتهای دیگران مدعی بودند: «مگه چی شده حالا؟» «نویدجان که کتاب برنداشتند امضا کنن طرفدار داده ایشونم لطف کرده امضا کرده!» «اگه امضا نمیکرد میگفتن به طرفداراش بیاعتنا بوده» «خانم طباطبایی و نرگس آبیار صفحه اولو امضا نکردند صفحه دومو امضا کردند!» واقعا این هجمه بیمنطقی و نشنیدن حرف حق که حقوق مادی و معنوی یک اثر متعلق به نویسنده است را چگونه میتوان به این افراد ستارهپرست توضیح داد وقتی حاضر به شنیدن نیستند؟
در چند ماه اخیر سریالهای شبکههای نمایش خانگی افت کیفی و کمی زیادی داشتهاند و سریالهایی مثل «شغال» «از یاد رفته» و «محکوم» با انتقادات بسیار زیادی همراه بودهاند و برخی سکانسهای این سریالها تبدیل به دستآویزی برای ساختن جوک و سرگرمی و دست انداختن عوامل تولیدشان شده است، یکی از مواردی که در فضای مجازی بسیار دست به دست می شد و اسباب خنده و اعتراض بینندگان سریال محکوم بود گریم متغیر «پژمان جمشیدی» بود که موی سر و ریش این بازیگر از سکانسی به سکانس دیگر کوتاه و بلند میشد اما جبههی طرفداران این بازیگران به شدت از این موضوع دفاع میکردند: «مهم بازی خوبشه» «سریالو ببینین چکار مو و ریشش دارین؟» «ایراد الکی نگیرین» این دسته بقدری از ستاره محبوبشان بت ساختهاند که اصلا متوجه اصل گفتگو نیستند که این انتقاد مربوط به مسیول گریم پروژه و منشی صحنه است نه هنرپیشهی محبوب آنها.
در حالی که تقریبا اکثریت کاربران سریال «شغال» را آشغال مینامند، فاجعه نقدناپذیری عدهای تا جایی پیش رفته که به شدت با غرور جریحهدارشدهشان به نقدها معترض هستند آن هم با جملهی کاملا غیرمنطقی «شما نگاه نکن» «مگه مجبورین تماشا نکنین» و مشابه آن و این عدم تعامل صحیح کاربران موافق و مخالف در مورد یک سلسله مسایل ساده و خیلی عادی است که از عدم توانایی درست شنیدن و نظر مخالف را تاب نیاوردن نشات میگیرد. ستارهدوستانی که حتی اجازه نمیدهند تا صدای انتقاد به گوش عوامل ساخت فیلم برسد تا همچنان باد در غبغب انداخته به ساخت تولیدات ضعیف خود ادامه دهند، همانطور که با شعارهای سطحی «قضاوت نکنیم» اجازه نمیدادند تا برخی از کاربران فضاهای مجازی به حرکات ناپسند و نکوهیده اجتماعی خود، داننده و آگاه باشند.





آخرین نظرات: