نوشتههای خاکبرسری
سالها قبل در کلاسهای انجمن سینماگران جوان شرکت میکردم و جملهی یکی از اساتیدِ آن دوران، همواره همراهم ماند: «اگر در نشست نقد و بررسی یک فیلم متوجه شدید، عوامل در حال توضیح و تفسیر فیلم هستند، مطمئن باشید که فیلمنامهنویس و کارگردان در نوشتن و به تصویر درآوردن گند زدهاند».
فیلمنامهنویسی که گرهای از پیرنگش را باز نکرده یا دیالوگهایش الکن است، کارگردانی که از بازیگرش بازیکُن درستی نساخته یا دکوپاژهایش خلاقانه از کار در نیامده، تلاشم در همه این سالها بر این بود که از اینگونه بودن و شدن، بپرهیزم.
بدین سبب، سالهاست وقتی نوشتهام از بازنویسهای مکرر آزاد و آماده انتشار میگردد، با خود میپرسم آیا به بازنویسی دیگری نیاز ندارد؟ توضیحات دیگری نمیخواهد؟ پیوستی، شعری، جمله قصاری؟ آیا همین برای مخاطبی که میخواند کافی است؟
امروز مطلبی از شاهین کلانتری در کانال مدرسه نویسندگی خواندم، متنی تحتِ عنوان «نویسندهی خاکبرسر» با جملهای از محمد ایوبی: «خاکبرسر نوشتهای که به دفاع نویسندهاش نیازمند باشد»*. شاهین کلانتری در ادامه یادداشتش ضمن توضیحاتی، یکی از راههای رهایی از این نوشتههای خاکبرسری را بازنویسی میداند و من مجددا به جدالِ روزانهام با نوشتهشدههایم میرسم، از به جانِ متن افتادن و بازنویسی آن، به غیر از تغییرِ واژه و اصلاح جمله، دیگر چه میخواهم؟ از بازنویسی چه میدانم؟ آیا میدانم بهترین بازنویسی چیست و هدفم از این دوبارهنویسیها چه باید باشد؟ شاید وقت آن رسیده شیوه بازنویسی را بازبینی کنم تا جلوی انتشار نوشتههای خاکبرسریام را بگیرم.
طوبا وطنخواه
آخرین نظرات: