تولد سامی کوچولو

birthday partyتولد سامی کوچولو

یک روز مانده به تولد سه سالگی سامی کوچولو، مامان الهه در حالی که تدارک مهمانی را می‌بیند، متوجه صحبت‌های خانم کارشناس و خانم مجری می‌شود. خانم کارشناس از لزوم آموزش حریم خصوصی به کودکان می‌گوید و خانم مجری سرش را تکان می‌دهد. مامان الهه که چند روز قبل، داستان‌های وحشتناکی درباره بچه‌هایی که قربانی حریم خصوصی شده‌اند شنیده، با سوالاتی که مجری تندتند از کارشناس می‌پرسد دچار استرس بیشتری می‌شود.

سامی کوچولو که متوجه نگرانی‌های مامان الهه نیست دامن مامان را می‌کشد و می‌گوید جیش دارد و مامان فکر می‌کند الان زمان بسیار خوبی برای آموزش حریم خصوصی به فرزند دلبندش است. مخصوصا که سامی دستشویی شماره دو هم دارد، بنابراین هم زمان هم مکان از همه نظر مناسب است.

مامان الهه خیلی ساده جوری که پسر کوچکش متوجه بشود حریم خصوصی را توضیح می‌دهد و سامی در حالی که زیر فشار شماره دو است به مامان قشنگش قول می‌دهد مثل یک راز مواظب حریم خصوصی‌اش باشد.

روز بعد مامان خیلی کار دارد. فسنجان زیادی شیرین شده و قورمه‌سبزی شورتر از میزان لازم است. تزیین کیک تولد به جای این که به رنگ آبی باشد، صورتی شده و آقای قناد معتقد است، اشتباه بزرگی رخ نداده و رنگ‌ها پسرانه دخترانه ندارند و پسرای سه ساله هم از صورتی خوششان می‌آید. خانمی که باید بادکنک‌ها و گل‌های تولد را مارپیچی نصب می‌کرد دیر کرده و آقای عکاس عصبانی است. مامان‌بزرگ قرص قلبش را در خانه جا گذاشته و استرس قلب مامان بزرگ، چشم بابابزرگ را که به تازگی عمل شده اذیت می‌کند. عمو ‌علی در ترافیک گیر کرده و عمه‌ سارا و همسرش کلاه بوقی‌های تولد را یادشان رفته بیاورند. بابا ‌محمد هم انگار تولد پسر همسایه است مسئولیت خاصی در قبال برنامه‌های گره خورده حس نمی‌کند. بنابراین مامان الهه خیلی درگیر همه است.

وقتی مامان دارد میز شام را آماده می‌کند‌، سامی گوشه دامن او را می‌کشد و به مامان قشنگش می‌گوید: «مامابزرگ گف منو ببره جیش کنم منم گفتم ی چیز خصوصی دارم و نمی‌تونم باهاش بجیشم‌». مامان متوجه میزان رازداری پسرش نیست چون تزیین سالاد خیلی واجب‌تر است. اما سامی کوچولو خیلی جیش دارد، عموعلی به سامی می‌گوید جهت انجام جیش کردن به او کمک می‌کند. اما سامی به عمو علی می‌گوید:«نه من ی چیز چیزی دارم و باید با مامان و بابا جیش کنم». عمو علی به بابا محمد می‌گوید ولی بابا محمد دارد برای بابای خودش اخبار را تفسیر می‌کند. عمه سارا می‌خواهد سامی را ببرد اما سامی او را هم رد می‌کند و تعریف می‌کند که عمه و خاله ندارد و چیز خصوصی آدم را باید فقط بابا و مامان ببینند. شوهر عمه سارا هم می‌خواهد با سامی همکاری لازم را بکند اما سامی برای او هم کامل توضیح می‌دهد چیز خصوصی دقیقا چیست و مامانش گفته کسی نباید خصوصی سامی را ببیند. بالاخره بابا احساس مسئولیت می‌کند و داد می‌زند:«الهه جان سامی جیش داره». و مامان الهه می‌دود.

پس از صرف شام و بریدن کیک، مامان متوجه می‌شود حریم خصوصی را باید واضح‌تر به پسرش آموزش می‌داده چون الان همه درباره چیز خصوصی سامی کوچولو صحبت می‌کنند. هر چند به نظر بابای سامی، اصلا مسیله مهمی نیست و بچه فقط درباره چیزش حرف زده و همه هم به طور طبیعی چیز دارند و اصولا آدم بدون چیز نمی‌شود، در نتیجه اصلا چیز مهمی اتفاق نیفتاده و خانم‌ها کلا عادت دارند همه چیز را بزرگ کنند.

مامان‌بزرگ جوری قربان صدقه‌ سامی می‌رود که احتمالا مقداری از آن برای چیز بچه است. عمو‌علی می‌گوید سامی مثل او باهوش است. خاله سارا و شوهرش آرزو می‌کنند بچه آینده آن‌ها مثل سامی حرف‌شنو باشد. بابا‌بزرگ وصیت می‌کند پس از مرگش اموالش را بین فرزندان پسر و دخترش مساوی تقسیم کنند و پسرهایش با ناراحتی فریاد می‌زنند:«بابا». مشخص نیست پسرها از متن وصیت‌نامه راضی نیستند یا از این‌که پدرشان فکر رفتن به سرش زده ناراحت شده‌اند.

سامی کوچولو ولی بدون توجه به هیاهوها روی پای مامان قشنگش راحت خوابیده و از این‌که هیچ‌کس به راز او و مامان پی نبرده خوشحال است و لبخند می‌زند. سامی فردا که از خواب بیدار شود گوشه دامن مامان را می گیرد و برایش توضیح می‌دهد که درباره منطقه خصوصی‌اش به آقای قناد و آقای عکاس و خانم بادکنکی خیلی توضیح داده درسته که آن موقع سامی جیشی نداشته ولی باید همه دست‌اندرکاران تولدش در جریان قرار می‌گرفتند که اگر سامی جیش هم داشت با آن‌ها جهت انجامش همکاری نمی‌کرد. مامان الهه او را در خواب خیلی می‌بوسد.

 

آدرس کانال تلگرامم
@toobavatankhah
toobavatankhah.ir

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط