داستانک
داستانک

جدایی

جدایی حساب بانکی مشترک‌شان را بدون کوچک‌ترین مشکلی از یکدیگر تفکیک کردند. زن خانه را برداشت، مرد مغازه را. آقا جواهراتی را که برای خانم

ادامه مطلب »
داستانک

بچه‌های بد

بچه‌های بد «ببندش، زود باش.» این را پسر نوجوانی می‌گوید که با اضطراب در چهارچوب در ایستاده و راهرویی را زیر نظر گرفته است. دختری

ادامه مطلب »
داستانک

فروشنده

    فروشنده مرد چشم دوخته به زن که با رخت مشکی در گوشه‌ای نشسته و با ذوق لباس‌های نوزادی را در ساک کوچکی جمع

ادامه مطلب »
داستانک

شام آخر

      شام آخر جوانکی دهن‌خشک و تلخ، پس از اندکی کلنجار رفتن با قفل در با سروصدا و اکراه، وارد می‌شود و رو

ادامه مطلب »
داستانک

بخاطر مامان

  بخاطر مامان به پسر کوچولو گفته بودند: «مامان رفته پیش خدا» و وقتی او بهانه می‌گرفت و می‌خواست بیشتر بداند، برایش توضیح داده بودند:

ادامه مطلب »
داستانک

مهمانان ناخوانده

  مهمانان ناخوانده یک تکه عکس کوچک سیاه و سفید منگنه شده بر روی چند کاغذ در کنار دستمال سفره‌ای که به شکل قلب تا

ادامه مطلب »
داستانک

طعم گس آزادی

  طعم گس آزادی حالا پروانه آزاد است و به آرزویی که سال‌ها در حسرتش می‌سوخته، رسیده. از این به بعد او مستقل و برای

ادامه مطلب »
داستانک

مردی با موهای جوگندمی

  مردی با موهای جوگندمی از غروب روز سیزدهم اردیبهشت تا پاسی از همان شب، خانم سعیدی به خاطر شنیدن کلمه «مادر» اشک می‌ریزد. تنها

ادامه مطلب »
داستانک

عرق سگی

  عرق سگی آرایشگر پیش‌بند را از گردن زن جوانی باز می‌کند که با این مدل موی کوتاه پسرانه به دخترکی کم سن و سال

ادامه مطلب »
داستانک

بولیمیا

بولیمیا در زمستان سال 1980، زنی که پس از مدت‌ها پرخوری عصبی، سلامتی‌اش به خطر افتاده بود، رژیم گرفت. اگرچه چند ماه امساک و خویشتن‌داری

ادامه مطلب »