
ارثیهی لیلی
ارثیهی لیلی بیمار نای شکافی شدهی تخت شماره چهار آیسییو، به ساعت دیواری پشت ایستگاه پرستاری چشم دوخته و نیمهجان نفسهای صدادار دردناکی میکشد،

ارثیهی لیلی بیمار نای شکافی شدهی تخت شماره چهار آیسییو، به ساعت دیواری پشت ایستگاه پرستاری چشم دوخته و نیمهجان نفسهای صدادار دردناکی میکشد،

آن مرد آمد صداهای هولناک و مهیبی میآید. از آسمان. از زمین. از همه جا. شهر است که در دود سیاه غلیظ ناشناختهای تاب میخورد

خاطرات آقای جاوید تراپیست آقای جاوید به او توصیه کرده بود برای جلوگیری از پیشرفت بیماری افسردگی، خاطرات خوب گذشته را مرتب با

خانواده ایکس آقای ایکس کارمند دون پایه یکی از ادارات دولتی است و به محض رسیدن به منزل به رادیو بیبیسی پناه میبرد و

برادران ناتنی نه از دوستان است، نه از بستگان. این زن فقط یک آشنا است که با او در یک دبیرستان درس خواندهام و

دوست زیبای من نادیا را اولین بار هنگام ثبتنام و انتخاب واحد ترم اول دانشگاه دیدم، گیجرفتاری و گنگگویی او در روزهای نخست به علت

عطر ثریا اهل ضربتی آماده شدن هستم، فرقی هم نمیکند مقصدم کجا باشد، من به قولی سه سوته حاضرم. حتی بار و بنه سفر را

همسرِ نداشته تا به حال به جاهایی که باعث تخریب و کاهش اعتماد به نفستان میشوند، فکر کردهاید؟ آرایشگاه یکی از همین مکانهایی است که

دوشیزه و دانشگاه پنج شش سالی از فارغالتحصیلی و دیپلمه شدن دوشیزه اکبری میگذشت و حوصلهی نامبرده از خانهنشینی و بیهمسری، حسابی سَر رفته بود.

بانو و ضحاک ثروت و قدرت از حدی که بگذرد، هر آدمی را تا مرز جنون و دیوانگی پیش میبرد. این پریشانمغزی به سبب