بیست و هفت سالگی «الف.س»
بیست و هفت سالگی «الف.س» همین چند ماه پیش، زیر پوست شهری که در تب و تاب شروع سال جدید به هیجان آمده
بیست و هفت سالگی «الف.س» همین چند ماه پیش، زیر پوست شهری که در تب و تاب شروع سال جدید به هیجان آمده
خاطرات یک «جهان سومی» درست بخاطر ندارم که کلاس سوم دبستان بودم یا چهارم که شنیدن کلمهی «جهان سوم» به دنبال اسم کشورم، برایم
ورود آقایان ممنوع بعد از مدرنیزه کردن بله گرفتن از عروسخانمها و تبدیل «با اجازه بزرگترها بله»، به دکلمهسراییهایی مثل «با امید به آینده،
تازیانه به طور دقیق نمیتوانم توضیحی ارائه بدهم که چرا امروز در جستوجوی چند و چون نحوهی اجرای احکام مربوط به شلاق بودم، احتمالا
اعتماد زرد از روزی که بحث مذاکرات مستقیم و غیرمستقیم شروع شد و شدت گرفت به یکی از عادات قدیمیام برگشتم. عادتی که مدتها فراموشش
فضا_زمان فقط در تلفن همراهم ۲.۷ گیگ فضا اشغال کرده است و خدا میداند چقدر در ذهنم. به آن نیاز دارم؟ به این فضا
معادله فراموشی چند دقیقهای میکوشم تا اسم دخترش را به یاد بیاورم، بیفایده است بنابراین به تماس تلفنی دوستم با جمله «کوچولوت را ببوس»
خویشتنتکانی دوران کودکی از کارهای مامانم سر در نمیآوردم، به جای اینکه با من کارتن ببیند یا بازی کند، همیشه مشغول و سرگرم کارهای
نژادپرستی مدرن یادآوریاش هم تلخ است، ازدواج در بیست سالگی و بیوهگی در بیست و دو سالگی با یک فرزند نوپا. نفرین همیشه ورد
نسل خودساختهی دهه شصت دیوانهی خرید لوازم تحریرم، در این سن احمقانه به نظر میرسد ولی من اینم. ناخودآگاه به سمت ویترین فانتزی تحریریها